گون ها را آتش نزنید

خواب میدیدم که تو راه روستایی هستم، ملت همیشه در صحنه هم بودن.

(انگار روز سیزده به در بود...)


بی انصاف ها هرکدام چند تا بوته ''گون'' آتیش زده و کیف می کردن.. هی به مردم ارزش این گیاه را گوشزد میکردم و حرص می خوردم...


خدا وکیلی #گون آتیش نزنید، بذارید یه خواب راحت داشته باشیم...


برم به ادامه خوابم برسم، شاید خواب #باران دیدم!


#احسان_میرزائی    

دوشنبه - ۱۷ - #اسفند - ۱۳۹۴ 

ساعت: ۴:۵۰صبح

احسان میرزائی - شهروندخبرنگار: داستان ترسناک

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، خبری نبود

واقعا خبری نبود


چرا اصرار دارید که اینجا خبری بوده؟؟؟


شاید، خبرا، پیش شماست!


شاید در کمد اتاقت، جیر جیر صدا بده و به اندازه ی یه چشم باز بشه...!


اما وقتی برمیگردی میبینی در کمد بسته است و خیالت راحت میشه...


یهو پرده تکان میخوره، اما پنجره بسته است؛ پشت پرده را نگاه میکنی جز تاریکی شب چیزی نیست...!


تخت خواب صدا میده، میری زیرش را نگاه کنی، اما تاریکه میری جلوتر که قشنگ ببینی اونجا چه خبره...


باز همون اشتباه همیشگی، اونی که هیچوقت ندیدی زیر تخت مخفی نمیشه، اون روی تخت خوابیده و باز نمی بینیش...


 در کمد، پرده و تخت، با زبون بی زبونی میگن یکی اینجاست، که تو نمی بینی، اما باز حواست پرت میشه و قبل از خواب چراغ اتاقت را خاموش میکنی و همونجا می خوابی....


پس قطعا اونجا خبریه!


قصه ما به سر رسید...


 


#احسان_میرزائی www.ofmedia.ir


#پنجشنبه - 10 -#اردیبهشت - 1394 


00:22