لگام بی فرهنگی مان را بکشیم...
جوک، لطیفه، طنز، شوخی مزاح، تمسخر، همه این ها بهانه ایی هستند برای خندیدن؛ اما خنده به چه قیمت ؟
خنده به هر قیمتی شیرین نیست، سالیان سال است که به تمسخر و دست انداختن قومیت های مختلف ایرانی جوک و شوخی می گوییم . این جوک های تلخ آنقدر رایج شده که الان یک فرد با قومیت خود سر شوخی را باز کرده و هر چه که بخواهد خنده خنده بار خود می کند.
این روند تا امروز ادامه داشته و حال مدل جدید این به اصطلاح جوک ها در لابلای پیامک ها دیده می شود. پیام هایی که ارزش و جایگاه مشاهیر ایران را نشانه رفته و اشاره مستقیم به شخصیت ایشان دارد.
در کنار آن پیام های دیگری هستند که برخی افراد سیاسی جامعه را جوک کرده است و هر چند وقت جوکی جدید از او در می آید و دست به دست می شود.
شاید برخی بگویند این شخصیت های سیاسی حقشان است، شاید خیلی از مردم دل خوشی ازین افراد نداشته باشند و با خواندن این گونه جوک ها دلشان خنک شود! اما آگاه باشید که با دست به دست شدن این پیام ها، حرمت ها از بین می رود و بعد از آن به راحتی برای برای هر فرد و شخصیتی جوک می سازیم. این کار مساوی است با از دست دادن هویت فردی و اجتماعی .
این جوک های خوش تراش و حساب شده کار چه کسی است؟ کوتاهی، صراحت و لطافت جملات در جوک ها باعث شده تا به راحتی در ذهن مخاطب رسوب کند، بعد از مدتی برای مخاطب فرقی نمی کند که قومیت، مذهب، فرهنگ، شخصیت اش و بزرگان مقبول کشورش مورد تمسخر و بی ارزشی قرار گیرد.
کم کم مشاهیر بزرگی چون دکتر شریعتی ارزش و جایگاه خود را در میان اذهان عمومی از دست می دهند.
شاید این جوک ها امروز باعث خنده ای شود، اما در بلند مدت تبعات زیانبار آن بسیار است .
اگر کسی چنین جوک هایی برایتان تعریف کرد، کافیست نخندید! شاید جای دیگر آن را تکرار نکند.
آیندگان ما از این کار ضد فرهنگی تجلیل نمی کنند .
همه ما امروز نسبت به نسل های بعد مسئولیم، من وظیفه خود دانستم تا در محیط خانه، محل کار، جمع فامیل و دوستان و در دانشگاه این موضوع را مطرح کنم، امیدوارم شما هم به مسئولیت فرهنگی خود عمل کنید.
زیر پا کشی در جوامع عقب مانده و کشور های جهان سوم
خودت را روشنفکر میدانی و کتب زیادی مطالعه کردی، دم از آزادی بیان و عدالت خواهی میزنی؛ اما آن گاه که نتوانی با کسی که عقایدش مخالف عقاید توست دور یک میز بنشینی و بدور از قهر و دعوا صحبت کنی، بدان که هنوز یک قدم هم در راه روشنایی برنداشته ای!
به همین دلیل تا کنون انسان های زیادی جان خو را از دست داده اند. از برخورد نظام های کوچکی چون قبیله ای با قبیله مجاور گرفته تا نظام ها بزرگ تر؛ تا زمانی که هر فکر، گروه، حزب و کشوری خود را بر حق و برتر از دیگری بداند همچنان قتل، کشتار و تخریب شخصیت ها ادامه دارد.
اروپایی ها روزی به این نتیجه رسیدند که دیگر مرز کشورها مفهوم سابق را ندارد. این نتیجه گیری پس از دوران استعمارکشور های ضعیف جهان و دو جنگ بزرگ جهانی بود. متفکران و سیاستمداران اروپایی فهمیدند که دیگر دوران کشور گشایی به پایان رسیده و ارتباطات بر اساس رعیات حقوق یکدیگر و احترام متقابل نتیجه ای جادویی دارد.
اما نسخه ای دیگر برای کشور های جهان سوم نوشتند، نسخه ای سرطانی که در نظام جوامع عقب مانده نفوذ کرد؛ و هیچگاه نمی گذارد خود را از قید و بند عقاید و سنت ها نجات دهند، گاهی درمانش را در حذف صورت مسئله می پندارند و گاهی در تشکیل حکومت استبدادی؛ پس مثل حیوانات وحشی به جان هم می افتند و جوی ها را به خون رنگین می کنند.
این نسخه آفت اجتماعی نا پیدایی است که سوار بر تعصب و ارزش های پوچ توده ها همچون عفونت پیکر جوامع را فرا میگیرد.
حال خود را از بالا نگاه کن ببین کجا قرار گرفته ای، چه میکنی، افکارت چیست، عقایدت چیست و به کجا می روی.
____
احسان میرزائی
2/آذر/1391